سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 اسفند 21 , ساعت 6:18 عصر

مصاحبه با خدا

به نام خدا

 خدایا این مصاحبه را با نام تو شروع می کنم ، در ابتدا می خواستم درخواست کنم خودتان را بیشتر معرفی بفرمایید
ـ انی انا الله رب العالمین .
منم خدای یکتا ، پروردگار جهانیان .
خدایا دوست دارید به چه نامهایی خوانده شوید ؟
ـ ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها
همه نامهای خوب از آن خداست با آنها خدا را بخوانید .( سوره اعراف ، آیه 180 )
خدایا می توانم بپرسم ، چرا ما آدمها را آفریدی ؟
ـ و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
من جن و انس را نیافریدم مگر آنکه مرا به یکتایی پرستش کنند.(سوره ذاریات ، آیه 56 )
آدم ها دوست دارند بدانند چطور می شود به تو نزدیک شد ؟
ـ و نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به او نزدیکتریم .( سوره ق ، آیه 16 )
خداوندا در حالیکه برخی مردم ما فقیر هستند بعضی ها فقط به فکر منافع خود هستند و به چیز دیگری جز پول نمی اندیشند . برای آنها چه پیامی داری ؟
ـ والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها.....
کسانیکه زر و سیم ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند ، آنها را به عذابی دردناک بشارت ده . روزی آن طلا و نقره در آتش گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلوی آنها را به آن داغ کنند و در آن روز به آنها گفته شود این است نتیجه آن چه از زر و سیم برای خود ذخیره می کردید . ( سوره توبه ، آیه 34 و 35 )
اگر ممکن است بفرمایید مردم چه چیزی را در راه خدا انفاق کنند ؟
ـ قل العفو .
آنچه زاید بر نیازهای ضروری زندگیشان است . ( سوره بقزه ، آیه 219 )
خدایا با وجود آنکه ما دشمنان زیادی در دنیا داریم که مجهز به سلاحهای مخرب هستند ، آیا امیدی به پیروزی هست
ـ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
آری ، ما اینگونه اراده کردیم که بر مستضعفین جهان منت گذاریم و آنان را پیشوایان حق و وارث آن قرار دهیم . ( سوره قصص ، آیه 5 )
خدایا عده ای معتقدند که با دشمنان از در مذاکره و سازش وارد شویم ممکن است در این مورد راهنمایی بفرمایید ؟
ـ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون
هرگز سزاوار نیست که شما با ظالمان همدست شوید که در آن صورت آتش کیفر آنان شما را هم خواهد سوزاند. ( سوره هود ، آیه 113 )
و لا یزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعوا .
کافران همیشه با شما دشمنی و جنگ خواهند داشت تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان بگردانند البته اگر بتوانند . ( سوره بقره ، آیه 217 )
با تشکر و سپاس بسیار از اینکه جواب سوالات مرا دادید . اگر در خاتمه سخنی برای مردم دارید بفرمایید .
ـ یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شیء عظیم
مردم خدا ترس و پرهیزکار باشید که زلزله روز قیامت بسیار حادثه بزرگ و واقعه عظیمی است . ( سوره حج ، آیه 1 )

 

نویسنده:زبانسبز


پنج شنبه 86 اسفند 16 , ساعت 11:12 عصر
 1- (فقط به خاطر تو) دلیل 920 نفر از نامزدهای انتخاباتی که ثبت نام کرده اند اصرار و خواهش دیگر عزیزان بوده. شخصیت های بزرگ سیاسی و غیره از این عزیزان خواهش کرده اند که تو رو خدا بیا ثبت نام کن . این دوستان هم در لحظه آخر بعد از چند بار جواب رد دادن قبول کرده اند. می گویند که کار بعضی ها به التماس هم رسیده که خوشبختانه مورد قبول افتاده. آمار نشون می ده 100% افرادی که ازشون خواهش و التماس شده در نهایت ثبت نام کرده اند. (فقط به خاطر تو)
2- ( فقط احتیاطا) 225 نفر از نامزدها دلیل ثبت نامشان را احتیاطی عنوان کرده اند وگفته اند: ما احتیاطی شرکت کرده ایم . اگر حزبی ما را در لیست قرار دهد که هیچ وگرنه انصراف می دهیم. ... ( فقط احتیاطا)...
3- ( تکیلف غیبی ) 410 نفر اصلا قصد شرکت نداشته اند اما حدودا 30 دقیقه مانده به اتمام ثبت نام یکدفعه احساس تکلیف کرده و به سرعت لباس پوشیده ، مدارک از قبل آماده شده و تکمیل را برداشته و در ایکی ثانیه ثبت نام کرده اند . اینها معمولا 7- 8 تا شاهد هم دارند که یکهو بهشون تکلیف شده. ... ( تکیلف غیبی )....
4- ( یادم نیست چی شد ) 321 نفر ثبت نام کرده اند اما خودشان به یاد نمی آورند. اسمشان هست اما شخصا تکذیب می کنند. البته هیچ دلیلی برای ثبت نام ندارند اما .... بگذریم.... - ( یادم نیست چی شد ) ...
5 – (شرکت نامحسوس ) تعداد نامشخصی نامحسوس شرکت کرده اند . یعنی نه کسی دیده ثبت نام کنند نه اسمشان هست نه تبلیغ می کنند اما .... این عزیزان کلا زندگی نا محسوسی دارند. شغلشان هم نامحسوس است.
6- (چشم وهم چشمی) 83 نفر از روی چشم و هم چشمی شرکت کرده اند. مدیران بلند پایه تیمی مثل پرسپولیس از روی چشم وهم چشمی شرکت مدیرعامل استقلال نامزد شدند . خیلی از شخصیت های حزبی هم از کوری چشم رقبای حزبی در انتخابات ثبت نام کرده اند.
7- (دلایل شخصی) برخی از نامزدها به دلایل شخصی شرکت کرده اند. مثل : شرط ازدواج ، حقوق مکفی ، بیکاری ، در شرف استعفا یا اخراج از منصبهای دولتی ، از لج دختر همسایه ، واسه خنده ، بالابردن اعنماد به نفس ، گرفتن زمین به قیمت مفت، اشتغال زایی در بین اعضای خانواده ، رو کم کنی باباش و دلایل شخصی دیگر که به ما ربطی نداره.
 


شنبه 86 دی 15 , ساعت 10:52 صبح

200 سال قبل:میرزا حسین قلی خان برای پسرش علی اکبر:آری فرزندم...سی سال پیش که پدرم می خواست با قاطر سیاه خود به سفر برود،آن قاطر رم نمود و جفتک هایی پرتاب کرد...پدرم از روی قاطرافتاد و جابه جا قلنج فرمود و جان به جان آفرین تسلیم فرمود...حال اکنون من می خواهم با خر خاکستری مان سفر کنم...اگر اتفاقی برای من افتاد تو سرپرست خانوده باش...

علی اکبر:نه پدر جان...ان شاء الله که اتفاقی نمی افتد و شما به سلامت بازمی گردید...

*************************************************************************************************************************************************

150 سال قبل:میرزا علی اکبر خان برای پسرش محمدعلی:بله پسرم...پنجاه سال قبل که پدرم میرزا حسین قلی خان می خواست با خر خاکستری مان به مسافرت برود آن خر مثل قاطر سیاهشان رم کرد و پدرم را به زمین انداخت پدرم جا به جا از دو ناحیه شکست و بعد مرد...حالا من میخواهم با اسب قهوه ای مان سفر کنم...اگر در این سفر اتفاقی برای من افتاد تو از مادرت و بچه ها مواظبت کن...

محمدعلی:نه پدر..ان شاء الله که شما صحیح و سالم بر می گردید...

************************************************************************************************************************************************

100 سال قبل:میرزا محمدعلی خان برای پسرش حسن:آره پسرم...پنجاه سال پیش که بابام می خواست با اسب قهوه ای مون بره سفر اون اسب رم کرد و افتاد و پدرم سرش شکست و درجا مرد...حالا من می خوام با این کالسکه سفر کنم...اگه طوری شد تو مراقب بچه ها باش...

حسن:نه بابا... اتفاقی نمی افته...

*************************************************************************************************************************************************

پنجاه سال قبل: حسن آقا برای پسرش جواد:آره پسرم...پنجاه سال قبل که بابا بزرگت میرزا محمد علی خان می خواست با کالسکه سفر کنه...وسط راه یه چرخ کالسکه شکست و کالسکه چپه شد و بابام موند زیرش و درجا به رحمت خدا رفت...حالا من می خوام که با این ماشین برم سفر...اگه مثل اجدادم واسه من اتفاقی افتاد تو مراقب مامان و برادر و خواهرت باش...

جواد:نه بابا...اگه خدا بخواد چیزی نمی شه...شما هم سالم میری و سالم برمی گردی...

*************************************************************************************************************************************************

زمان حال:جواد آقا برای پسرش امیر:آره پسرم...پنجاه سال قبل که بابام داشت با ماشین سفر می کرد یهو چرخ ماشین ترکید و بابام با ماشین رفت ته دره...حالا من می خوام با هواپیما سفر کنم...اگه طوری شد تو سرپرست خونواده هستی...

امیر:نه بابا...الان دیگه زمونای قدیم نیست....شما داری با بهترین شرکت هواپیمایی خاور میانه سفر می کنی...چیزیت نمی شه...

*************************************************************************************************************************************************

بیست سال بعد:امیر آقا برای پسرش حمید:آره پسرم...بیست سال قبل که بابابزرگت می خواست با هواپیما بره سفر بعد از سی و شش ساعت تأخیر با یه هواپیمای دیگه رفتن...تازه اون هواپیما اونارو داشت می برد به یه شهر دیگه که وسط راه سقوط کردن و همه شون سوختن...حالا منم از روی ناچاری می خوام با این هواپیما سفر کنم... ممکنه منم مثل پدرانم بمیرم...مواظب خونواده باش...

حمید:نه بابجون...الان دیگه توی کشور ما تکنولوژی پیشرفت کرده...دیگه طوری نمی شه...

*************************************************************************************************************************************************پنجاه سال بعد:حمید آقا می خواهد با هواپیما به مسافرت برود...همه ی فامیل و آشنایان با چشمان گریان به بدرقه ی او آمده اند...برخی لباس سیاه به تن کرده اند... حمید آقا از تک تک آنان خداحافظی می کند و حلالیت می طلبد...مادر حمید آقا در حالیکه عکس شوهر مرحومش را گرفته برای آخرین بار به پسرش نگاه می کند و می گوید:الهی به سرنوشت اجدادت گرفتار نشی پسرم...

حمید آقا آخرین وصیت ها و سخنان خود را می گوید و بعد به پسرش مجید می گوید:پسرم اگه واسه من اتفاقی افتاد...تو از خونواده مراقبت کن...وصیت نامه هم توی کشوی میزمه....

مجید:بابا بی خیال...الان دیگه کشور ما اند(end)تکنولوژی شده...از این خبرا نیست...مطمئن باش...

**********************************************************************************************************************************************

هفتاد سال بعد:مجید آقا می خواهد با هواپیما سفرکن.... و این ماجرا همچنان ادامه دارد.

نویسنده:زبانسبز



لیست کل یادداشت های این وبلاگ