سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند مرا سخت گیر و آزار دهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگاری آسان گیر برانگیخت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
یکشنبه 86 شهریور 4 , ساعت 7:49 عصر

چندی قبل مسابقه ی لطیفه گویی با حضور تمامی مدعیان برگزار شد و طی آن لطیفه ی برگزیده ی سال مشخص گردید.در این مسابقه ملک عبدالله اعظم به مقام اول رسید.وی در حالی این عنوان را نصیب خود کرد که حریفان قدرتمندی نظیر نماینده ی جرج دبلیو موش،نماینده ی روزنامه ی جنوب غربی و نماینده ی آقای بهرام جوایزی حضور داشتند که به ترتیب رتبه های دوم تا چهارم را کسب کردند.
مجری:تماشاچیان و ببینندگان عزیز قبل از شنیدن لطیفه ی آقای ملک عبدالله اعظم که به عنوان برنده ی مسابقه انتخاب شد ابتدا لطیفه های جالب سایر شرکت کنندگان برتر را نیز با هم می شنویم.
نماینده ی جرج دبلیو موش: هدف امریکا از حمله به خاورمیانه تنها برقراری صلح بوده و ما اصلاً به فکر نفت اونجا نیستیم.
(جمعیت شدیداً می خندد.)
نماینده ی روزنامه ی جنوب غربی: مطالب و تیترهای روزنامه ی ما اصلاً مغرضانه نیستند و ما قصد توهین به هیچ قوم یا فردی را نداریم.
(جمعیت شدیدتر از قبل می خندد.)
نماینده ی بهرام جوایزی: آقای جوایزی هنگام فرارشون از هیچ کس کمک نگرفتن و تنهایی فرار کردن...
(جمعیت از شدت خنده از روی صندلی ها می افتند.)
مجری(در حال بلند شدن):خیلی جالب بود...حالا می ریم سراغ آقای ملک عبدالله...آقای عبدالله بفرمایید...
ملک عبدالله اعظم:دانشگاه آزاد اسلامی...
(سالن در حال انفجار از شدت خنده ی حضار)
مجری:خیلی خوب بود...آقای عبدالله...راز جذابیت این جوک چیه...؟
عبدالله:خیلی واضحه...دانشگاه ما خیلی آزاده...تقریباً میشه گفت که از هفت دولت آزاده...بعضی چیزها اگه زیادی آزاد بشن دیگه نمی تونن اسلامی باشن...آزاد و اسلامی با هم برخورد می کنن و علاوه بر خودشون دانشگاه رو هم خراب می کنن....
مجری:چقدر جالب...میشه چند تا جوک باحال دیگه هم بگی عبدالله جون...؟!
عبدالله:بله...شهریه های دانشگاه ما اصلاً زیاد نیستن و بسیار به اندازه هستن...
(جمعیت از شدت هیجان به سر و کله ی هم می زنند.)
مجری:بازم بگو عبدو...خیلی باحال بود...
عبدالله:ما توی دانشگاهمون خیلی داریم نظارت می کنیم...روی شهریه ها...روی وضع دانشجوهای دختر...روی حجابشون...روی اینکه خوابگاه هاشون جای مناسب باشه...روی امور مالی و دارایی مدیرهای دانشگاه... روی حرفهایی که استادها توی کلاس می گن...روی وضع فرهنگی دانشگاه هامون...
مجری(در حالیکه شکم خود را گرفته):موش بخورتت عبدالله...چقدر بامزه ای تو...بسه دیگه...دیگه جوک نگو...ترکیدیم...راستی چند تا سؤال داشتم...میگن دانشجوهایی که نسبت به شهریه و وضع دانشگاه معترضن تحت فشار قرار میدید...درسته؟...میگن که که جدیداً قراره که اصلاحاتی بشه؟...دارن حرفهایی در مورد دانشگاه می زنن که انگاری شما ها رو نگران کرده...راسته؟...حرفهایی در مورد بعضی از مدیرهای شما می زنند... درسته؟...عبدالله...!عبدو...ملک جون...کجایی؟...کجا رفتی...راستی دوستاش کجا هستن؟...اونا که همین الان توی ردیف اول بود...چرا نموندن جایزه شونو بگیرن؟...عبدالله...کجایی؟...کجا رفتن ...؟

نویسنده:یک زبان سبز



لیست کل یادداشت های این وبلاگ