رنگین باد سفره ی پولداران - چرب و چیلی - که دیدنش موجب حسرت است و به بو اندرش مزید خفّت.هر کفگیری که به دیگ رود مفرّح جان است و چون بر می آید همره ته دیگ کلان و بدرقه ی مرغ بریان و مسمّای بادمجان.پس در هر گلویی لقمه ای گیر است و بر هر لقمه ای آبی واجب.
از دست و دهان که برآید کز عهده ی خوردن به در آید
بنده همان به که ز بی پولی اش رو به سوی آبدو خیار آورد
ور نه ز بوی غذاهای لذیذ هوش و حواسش ز سرش می پرد
عطر برنج دم سیاهش همه جا رسیده و طعم زعفران اصلش همه کس در خواب چشیده . زنجیر صبر تماشاگران به بوی روغن بدرد و عقل شنوندگان به طعم بادمجان ببرد.
پرخوری مکن که از خزانه ی جیب هرچه داری به پزشک خواهی داد
بعد از آن هم در ولیمه اجباراً دوستان را پلو زرشک خواهی داد
آشپز مخصوص را گفته تا سفره ی رنگین بگسترد و خانم خانه را گفته تا کباب بره در مهد سفره بپرورد.پلوها را به خلعت زعفران قبای زرد و سرخ در بر گرفته و سیخ های کباب را به قدوم موسم مهمان روی منقل نهاده.
یکی از صاحبدلان گرسنه سر به درون آشپزخانه فرو برده بود و در دیگ آبگوشت مستغرق شده.آنگه که از این معاملت باز آمد یکی از یاران به طریق التماس گفت:از این مطبخ که بودی ما را چه تحفه کرامت آورده ای؟
گفت به خاطر داشتم که چون به دیگ مرغ رسم دیسی پر کنم هدیه ی گرسنگان را.چون برسیدم بوی بادمجانم چنان مست کرد که دیسم از دست برفت.
ازاینجا به بعد نویسنده به دلیل بیهوشی ناشی از بوی بادمجان از نقل معذور گشت./والسلام
نویسنده:زبانسبز
لیست کل یادداشت های این وبلاگ